سفالگری

سُفالگری ساختن ظروف با گل است و به ظروف ساخته شده از این طریق سفال می‌گویند. از مشهورترین سفالینه‌ها می‌توان به کوزه و پیاله سفالین اشاره کرد. قبل از رواج شیشه، سفالینه‌ها رایج‌ترین مظروفات بشر بودند. مرغوب‌ترین خاک در صنعت سفالگری خاک رس می‌باشد که بدلیل وجود مقادیر بالای آهن در آن، به رنگ سرخ است. سفالگری از نخستین صنایع بشر می‌باشد.خاستگاه آن  را گرچه به درستی آشکار نیست ولی از روی یافته‌های کهن سرزمین باستانی سومر می‌دانند و البته به تازگی کشف تمدن جیرفت تردیدهایی در مورد این نظریه ایجاد کرده است . (تمدن معروف به کنار صندل که طبق آخرین کاوشها قدمت آن به شش هزار سال پیش می‌دانند و لوحی که در جیرفت کشف شد برای مطالعه به آمریکا وفرانسه فرستاده شد که توسط استادان شیکاگو و پاریس رمزگشایی شد که نتایج نشان داد این منطقه ۳۰۰ سال از خط نوشتاری تمدن شوش قدیمی تر است.

ادامه مطلب ...

ماکجا، ایران کجا ؟!!!

فرهنگ و تمدن در مباحث انسان شناسی، بعضا بجای یکدیگر یا به یک مفهوم بکار برده می شوند و شاید بتوان تنها تفاوت این دو واژه را در تنگنای زمانی فرهنگ نسبت به تمدن آن هم از حیث لغت برشمرد .

بحث حاضر پیرامون مفهوم این دو واژه نیست، بلکه پیرامون فرهنگ امروز ما و تمدن دیروز کشورمان واوضاع فرهنگی حال و گذشته ماست .

بنابه نوشته باستان شناسان و تاریخ نگاران، فلات ایران از حدود پنجاه هزار سال پیش محل سکونت نوع بشر بوده و در طی این سالها همواره در راه رشد و ترقی خود کوشیده و و برای آبادانی، آسایش و رفاه خود و همنوعانشان تلاش کرده و برآن افزوده اند، وتابدانجا پیشرفته اند که ایران را که  تا به امروز بعنوان بزرگترین گذرگاه و پل ارتباطی بین شرق و غرب، به عالم شناسانده و از حدود هفت هزار سال پیش بازیگر نقشی بودند که شاید مردم هیچ نقطه این کره خاکی افتخار ایفای نقش را نداشته اند .

ایران از آن سالها شاهراه برخورد و تبادل افکار، عقاید و اندیشه های دو سوی عالم بوده و در طی قرون متمادی فرهنگ وتمدن این دو را گرفته و بنا به آموزه های فرهنگی خود آنها را تکامل بخشیده وهمراه با رشد و شکوفایی خود در راه فرهنگ، تمدن غنی و تکامل یافته خود را به دیگر ممالک دنیا صادر می کرده است .

ادامه مطلب ...

وطن یعنی ...

وطن یعنی چه، یعنی دشت صحرا؟
وطن یعنی چه، یعنی رود دریـــــــا؟

وطن یعنی چه، یعنی باغ، بیشـــــه؟
وطن یعنی چه، یعنی کشت، ریشــه؟

وطن یعنی چه، یعنی شهر، خانه؟
وطن یعنی چه، یعنی آب، دانــــه؟

وطن یعنی چه، یعنی کار، پیشـــــه؟
وطن یعنی چه، یعنی سنگ، تیشه؟

....


وطن یعنی همه آب و همه خــــاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک

وطن یعنی محبت، مهربانی
نثار هر که دانی و ندانـــــی

وطن یعنی نگاه هموطن دوســــــت
هر آنجایی که دانی هموطن اوست

وطن یعنی قرار بـــی‌قراری
پرستاری، کمک، بیمار‌داری

وطن یعنی غم همسایه خوردن
وطن یعنی دل همسایه بــــردن

وطن یعنی درخت ریشه در خاک
وطن یعنی زلال چشمه پـــــــاک

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس، زاینده رود، اروند، کارون

دنا، الوند، کرکس، تاق‌بستان
هزار و قافلانکوه و پلنگـــــــان

وطن یعنی بلنــدای دمــاونـــــد
شکیبا، دل در آتش، پای در بند

وطن یعنی شکوه اشترانکوه
به دریای گهر استاده نستوه

وطن یعنی سهند صخره پیکر
ستیغ سینه در سنگ تمنــدر

.....


وطن یعنی وطن استان به استــــــان
خراسان، سیستان، سمنان، لرستان

کویر لوت، کرمان، یزد، ساری
سپاهان، هگمتانه، بختیــاری

طبس، بوشهر، کردستان، مریوان
دو آذربـایجــان، ایــلام، گیـــــــلان

سنندج، فارس، خوزستان، تهران
بلوچستان و هرمزگان و زنجــــان

وطن یعنی دلی از عشق لبریز
گره باف ظریف فرش تبریــــــــز

وطن یعنی هنر یعنی سپاهان
حریر دستباف فرش کاشـــــان

وطن یعنی ز هر ایل و تباری
وطن را پاسبانی، پاسـداری

وطن یعنی دلیر و گرد با هم
وطن یعنی بلوچ و کرد با هم

وطن یعنی سواران و سواری
لر و کرد و یموت و بختیــــاری

وطن یعنی سرای ترک با پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فـــارس

وطن یعنی کتیبه در دل سنــگ
تمدن، دین، هنر، تاریخ، فرهنگ

وطن یعنی همه نیک و به هنجار
چه پندار و چه گفتار و چه کـردار

وطن یعنی شب رحمت شب قـــــدر
شب جوشن، شب روشن، شب بدر

وطن یعنی هم از دور و هم از دیر
سـده نوروز یلــدا مهرگـان تیـــــــر

هزاران خط و نقش مانده در یاد
صبـــا کلهر کــمال‌الملک بهــزاد

نکیسا باربد تنبور نی چنـــگ
سرود تیشه فرهاد در سنگ

سر و سرمایه‌های سرفرازی
حکیم و بوعلی سـینا و رازی

به اوج علم و دانش رهنوردی
ابوریحــان و صـدرا سـهروردی

به بحر علم و دانش ناخـدائی
عراقی رودکی جامی سنائی

وطن یعنی به فرهنگ آشنائی
دُر لفـــظ دری را دهخــــــدائی

وطن یعنی جهانی در دل جام
وطن یعنی رباعیــــات خیــــام

وطن یعنی همه شیرین کلامی
عفاف عشـــق در شـعر نظامی

وطن یعنی پیــام پند سعدی
زبان پیوسته در پیوند سعدی

وطن یعنی نگاه مولوی ســـــوز
حضور نور در شمس شب و روز

وطن یعنی هوا و حال حافظ
شکوه بــاور انـدر فـال حافظ

وطن یعنی بتیره دمدمه کوس
طلوع آفتاب شـــعر از طـــوس

وطن یعنی شب شهنامه خوانــدن
سخن چون رستم از سهراب راندن

وطن یعنی رهائی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشـــم فریــــدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث یـال زال و بال سیمرغ

وطن یعنی گرامی مرز تا مرز
وطن یعنی حریم گــیو گـودرز

وطن یعنی امید ناامیدان
خروش و ویله گردآفریدان

وطن یعنی دل و دستی در آتش
روان و تن کــمان و آتـــــش آرش

وطن یعنی لگام و زین و مهمیز
سواران قران و رخش و شبـدیز

وطن یعنی شبح یعنی شبیخون
وطن یعنی جلال الدین و جیحون

وطن یعنی به دشمن راه بستن
به اوج آریـــوبــرزن نشســـــتــن

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگسـتان و دشتسـتان رسیـــدن

زمین شستن ز استبداد و از کین
به خــون گــرم در گــرمابه فــــین

وطن یعنی اذان عشــق گفـتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجـم را ز خرمشــــهر رانـــــدن

سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جـان ارزان خریـدن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی شهید آزاده جانباز
شلمچه پاوه سوسنگرد اهواز

وطن یعنی شکوه سرفرازی
وطن یعنی ز عالم بی‌نیازی

وطن یعنی گذشته
 حال فردا 
تمام سهم یک
 ملـت ز دنیـــا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همــین جــا یعنـی


ایــــــــــــــــــران


شاعر: علیرضا شجاع‌پور