لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ،کورش پادشاه ایران از نزدیکان خداحافظی کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از
نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده ، فروانروای ایران
خندید و گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و خوش
یومن است . دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود
پدر اشک ریزان خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به
او گفت نگهداری و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی
سپاه پیروز ایران از جنگ باز گشت کورش تنها سوغاتی را که با خود به همراه
آورده بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . این داستان نشان می
دهد کورش پادشاه ایران ، دلی سرشار از مهر در سینه داشت. ارد بزرگ فیلسوف
کشورمان می گوید : فرمانروای مردمدار ، مهر خویش را از کسی دریغ نمی کند .
می گویند سالها بعد آن چهار کودک سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان
سپاه ایران بودند که از دیوارهای آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند .
نکته جالب آن است که یکی از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارمیس که از نام
دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود .