این شیپور آغاز جنگ نیست

این شیپور آغاز جنگ نیست

این ندای عدالت خواهی ماست

ن والقلم. وما یسطرون (1)       ن،سوگند به قلم وهرآنچه که می نویسد (1)


این آیه نشانگر ارزش قلم و نوشته هرشخصی با هر مزمون و ارزشی که داشته باشه است و خداوند اینقدر برای این دو ارزش قائل بوده که به اونها قسم هم خورده .

حالا جالب اینجاست که ما انسانها هم از ارزش و احترامی که این دو برای ما دارن آگاه هستیم و در مواقعی خودمون رو در موقعیت خداوندی قلم قرار می دیم و به نوشتن یا نقد و گاهی هم، داوری قلم فرسایی دیگران می پردازیم و ارزش خودمون رو بالاتر از تمام کسانی که به اینحرفه مشغولن و شاید سابقه ی چندان زیادی هم نسبت به سابقه ما نداشته باشن و یا حتی پیشکسوتان خود، می دونیم، در حالی که شاید ما حتی در جایگاه نقد آثار این عزیزان هم نباشیم و این احساسات ما چیزی جز، خود بزرگ بینی که بر اثر غرور و خودخواهی بیش از اندازه ی ما شکل گرفته، نباشه.

بگذریم با تمام این توصیفات ما هم نشستیم و قصد انتقاد از اولین جشنواره نشریات ( مجلّه ها ) دانشجویی پیام نور استان گلستان را از دیدگاه خودمون که شاهد و نظاره گر اون بودیم و مورد نقدی هر چند غیر منصفانه هم قرار گرفتیم، رو داریم و قضاوت این جشنواره رو به عهده شما خوانندگان عزیز می زاریم و امیدواریم که شما عزیزان هم مثل داورای این جشنواره توی قضاوتتون سیاست رو محور داوری خودتون قرار ندین، هرچند این نشریات هیچ کدوم محوریت سیاسی خاصی نداشتن ولی داوران گرامی این نکته رو در نظر نگرفته بودن و با خودشون فکر کردن که داران چندتا روزنامه اینطرفی یا اونطرفی رو بررسی می کنن .

جشنواره فوق، روز سه شنبه 10 / 9 / 1388 در مکان دانشگاه پیام نور شهر گرگان، که همراه با حضور مدیران مسئول، سردبیران و هیئآت تحریریه نشریات دانشجویی استان گلستان و ریاست استان ورؤسای تعدادی ازواحدها و مسئول واحد فرهنگی و فوق برنامه سازمان مرکزی دانشگاه پیام نور ( که ما هم نفهمیدیم یعنی چی ؟ ) بود، برگزار شد .

البته ما این متن رو بر اساس این اعتقاد شهروندان مظلوم شرق استان گلستان می نویسیم که گفته اند : « مسئولین گرگان، اگر می تونستن و زورشون می رسید، میل گنبد رو هم می کندن و به شهرخودشون می بردن . » که دلیل این اعتقاد مردم رو هم ما و شما و هم مسئولین استان و گرگان به خوبی میدونن .

این جشنواره که ما نفهمیدیم افتتاحیه اون کی بوده که اختتامیه اون هم برگزار شد، بنا به گفته مسئولین برگزاری اون قرار بود که روزها قبل برگزار بشه که همین دلیلی بود بر بی نظمی برنامه های این عزیزان و یکی از دلایل اصلی بر افت کمّی و کیفی برخی از نشریات دانشجویی که در این جشنواره شرکت کرده بودند، مِن جمله فصلنامه مارِسا که شماره قبلی اون به دلیل همین بی نظمی ها زودتر از موعد مقرّر و بدون در نظر گرفتن خیلی از آیتم ها و به قول معروف سرسری چاپ شد و در این جشنواره هم شرکت کرد و با اینکه با همه اینها و به قول و گفته مسئولین استانی از خیلی از مجلّات دیگه هم سر بود، هیچ رتبه ای رو بدست نیاورد و باعث بهت و تعجّب خیلی ها هم شد .

مشکل دوّم هم مثل فوتبال ، ضعف داوری بود و سیاست، سیاستی که بخاطر چاپ یه آگهی اونم فقط برای درآوردن هزینه های چاپ، یه مجلّه با تمام خوبی هایی که داشته که نمونه خیلی کم اون جذب گردشگر از مرکز استان به یکی از مناطق دیدنی گالیکش بوده، یا یه مجله دیگه بخاطر رنگ زمینه جلدش تو جشنواره ای که قابل مقایسه با سطح کشوری نیست، هیچ مقامی کسب نمی کنه، آیا این امر شک برانگیز نیست ؟

ای کاش شما هم بودین و چشمای بهت زده سرکار خانم ناهید قندهاری ( سردبیر مجلّه فانوس ) رو بعد از اعلام نتایج می دیدین، که کم بود از حدقه بیرون بزنه، بنده خدا حق داشت دیگه، وقتی با شماره اوّلش مقام دوم کشور رو بدست میاره و میشه الگو مجلّه های دیگه استان، انتظار این رو هم داره که با شماره چهارم مجلّش، که بی شک پربارتر از شماره اوّلش بوده، مقام اوّل استان رو هم کسب کنه که در عین شایستگی هیچ مقامی رو هم کسب نکرد. شاید شما هم احساس اون روز ما ها رو داشته باشین و دارین با خنده ای تلخ این جشنواره رو به استهزاء میگیرین یا شاخ درآوردین و مثل خانم قندهاری چشاتون داره از کاسه درمیاد؟

اما بشنوید جواب خنده دار آقای محمود شهواری، مسئول امور فرهنگی واحد گرگان رو در پاسخ به اعتراض به نتایج داوری این به اصطلاح جشنواره. سوال این بود که چرا فانوس، مارِسا یا ردپا در هیچ جایِ این رده بندی قرار نگرفتن؟ ایشون هم فرمودند که داورا بر اساس سلیقه شخصی خودشون قضاوت کردن و نمیشه ایرادی به اون گرفت.(چرا؟) اما طبق گفته یکی از داورای این جشنواره،  که مدیر مسئول یکی از نشریات شهر گرگان هم هست وبه قول خودشون مدّت مدیدی رو هم به این حرفه مشغولن، ولیکن منظور ایشان از این حرفه روزنامه نگاری بوده نه ، مجلّه نویسی،( جالب اینجاست که مسئولین دانشگاه استان هم این موضوع رو میدونن و با تمام اینها داوری رو به عهده ایشون گذاشته بودند.) قضاوت براساس آیتم های ارائه شده ازطرف دانشگاه، صورت گرفته . خودتون قضاوت کنید این تناقض در این دو گفته رو به کی بریم بگیم، آیا نتیجه داوری ها چیزی جز دخالت دادن نظر شخصی داورا در قضاوتشون نیست ؟  همه ما میدونیم که داوری صحیح اینه که داور بدون قصد وغرض و تمایلات شخصی خود یا جبهه گیری های سیاسی خودش به داوری بپردازه ولی مسئولین عزیز ما این نکته رو یادشون رفته بود و به قول معروف خیلی تابلو داوری به نفع میزبان تمام شد .

 

به خدا اگه با این اوضاع دانشجوهای پیام نور سر به بیابون بزارن هم، حق دارن .

آیا رسالت دانشجوهایی که به این حرفه مشغولن، غیر از آگاهی بخشیدن به دانشجوهاست یا اینکه هر نشریه با در نظر گرفتن خط سیاسی خاصی تو دانشگاه منتشر میشه ؟  

مسئولین دانشگاه این نکته رو از یاد برده بودن که هرکسی صلاحیت داوری رو نداره و باید از دید دانشجویی به داوری پرداخت و برای هر بخش باید یک نفر رو که صلاحیت و سابقه اون بخش رو داشته باشه ، به داوری بپردازه. بطور مثال داوری بخش گرافیکی و صفحه آرایی ها باید به یک گرافیک کار سپرده می شد نه روزنامه نگاری که بعد از چند سال سابقه در این حرفه هنوز معلوم نیست نشریه ای که منتشر میکنه تو جدول رده بندی نشریات استان چندمه، اوّل یا از آخر اوّل (؟) و فقط به خاطر مسئولیتشون که اون هم نه یه مسئولیت خدادادی بلکه مسئولیتی ِ که روزنامه نگاران و مطبوعاتی هایِ استان به ایشون محول کردن به عنوان داور این جشنواره انتخاب شدن .  یا چرا یک نفر از مدیران مسئول مجلات کشوری رو دعوت نکردن که یک روز رنج و زحمت این داوری رو به جون بخره و در آخر نشریات دانشجویی گرگان که با نظر شخصی داور همخونی داشته باشه رو اول و دوم و سوم انتخاب کنن ، لااقل اینجوری یه کم از احساس ناراحتی برو بچه های تحریریه نشریات دیگه کم میشد که یه نفر اهل فن این داوری رو انجام داده و اصلا هم به طرف کشی داور سوءظن پیدا نمی کردن و اعتراضی هم به داوری نمی کردن.

بی شک اعطای جایگاه دومی به مجله حجره هم، تنها به دلیل راضی نگه داشتن و جلوگیری از اعتراض یا به قول خودمون بستن دهان مسئولین گالیکش بوده ولا غیر . آخه اجحاف هم اندازه ای داره دیگه، موقع خوندن اسامی مجلات برای دریافت لوح تقدیر هم مارِسا رو گذاشتن آخر، احتمالا این هم به این خاطر بوده که کسی که داشته اسامی رو یادداشت میکرده ترتیب حروف الفبا رو بلد نبوده و مشکوة رو قبل از مارِسا نوشته بود.

این که داوری چه مشکلات دیگه ای داشت بماند ، اما خداییش مجلّه ی جهان نمای بچه های گنبد این وسط خیلی مورد بی توجهی قرار گرفت، هرچند این مجلّه با شماره اول خودش در این جشنواره شرکت کرده بود ولی با ابهت تمام ظاهر شده بود و همین شایعه که بعضی ها گفته بودن مبلغ یک میلیون تومان درآمد این نشریه دانشجویی از گرفتن تبلیغات بوده، خودش باعث شد که ابهت این مجله در بین خیلی از نشریات بدون محتوا و ظاهر شبیه به مجلّه، بیشتر نمایان بشه ولی باز با این حال داور این چیزارو هم مدِّ نظر مبارک قرارنداده بود و انگار مثل باقی مسئولین عزیز گرگانی، از همون اول گنبدو کنار گذاشته بود. من موندم اگه ده، پانزده سال پیش گنبد به جای گرگان مرکز استان میشد و گنبدیا با گرگان هم اینطور رفتار میکردن، الان اونا چه حالی داشتن ؟

اگه کل بودجه استان که تو گرگان تقسیم میشه و میلیاردها صرف ساخت و ساز شهری که حتی نقشه و پی ریزی اون هم بر اساس اصول و قواعد خاصی نیست و مثل خیابونای ایتالیا پر از سربالایی و سرپایینیه، همینطور علی اللهی ساخته شده، نمی شد، شایدالان تو گالیکش هم یه فلکه داشتیم . باز خدا پدر رئیس جمهور رو بیامرزه که بالاخره بعد مدّتها کلنگ طرحی که از زمان پهلوی قرار بود تو گنبد اجرا بشه، تو زمان مسئولیت ایشون زده شد .( باز هم بگید احمدی نژاد بَده ) اینم گفتم که ثابت کنم ما سه رنگیم نه تک رنگ و اگر بعضیا خواستن در جواب این مطلب در مجله رو تخته کنن، به فکر یه ترفند دیگه باشن و ماها رو درگیر این سیاست بازیا نکنن .

راستی یکی از مشکلاتی که باعث شد در برنامه های مسئولین دانشگاه استان بی نظمی هایی ایجاد بشه حاضر نبودن سوله دانشگاه گرگان بود که نسبت به چند ماه پیش ازین که کارگاه آموزشی نشریات در همین مکان برگزار شده بود، هیچ فرقی نکرده بود . تنها تفاوتش این بود که اون موقع تابستون بود و از گرما پختیم و الان زمستونه و از سرما یخ کردیم و بچه ها از هر فرصتی  در فواصل بین نطق آقایون یا در زمان های آزاد دیگه ، استفاده می کردن و به سمت 4 تا بخاری که اونجا تعبیه شده بود هجوم می بردن تا لااقل یکم خودشون رو گرم کنن.

فرق اساسی دیگه ای هم که با  دفعه قبل داشت که فکر می کنم به برکت حضور جناب آقای حسنی ریاست امور فرهنگی و فوق برنامه سازمان بود، هم این بود که غذای این دفعه به مراتب بهتر از ماهی پلوی دفعه قبل بود ، آخه کدوم آدم عاقلی تو گرمای تابستون ماهی پلو میخوره که ما دومیش باشیم اونم با استخون ؟!

به هر حال همه ما میدونیم که این همه گفتن و نوشتن، مثل آب تو هاون کوبیدن و در گوش کر روضه خوندنِ، اما چه میشه کرد ؟ ما بنا به وظیفه ای که بعنوان اصحاب رسانه و صاحبان قلم( البته اگه بعضی عزیزان مارِسایی ها رو هم جزءِ این طیف بحساب بیارن ) به عهده خودمون میدونیم و بنا بر حق آزادی بیان و دموکراسی که به یُمن و برکت این انقلاب عظیم در اختیارمون هست، این مشکلات رو بیان کردیم و امیدواریم که مسئولین عزیز استان یادشون نره که اگر امروز مسئولیتی دارن و میتونن کاری رو انجام بدن باید به تمام ولی نعمتان خودشون به یک چشم نگاه کنند و برای  همه، با مساوات و برابری حکم کنند و کار خودشون رو انجام بدن چون همه میدونیم که این رضایت خلقِ که رضایت خدا رو برامون به ارمغان میاره نه کثرت عمل و عبادت.

خدایا نگویم چنان کن سرانجام کار

توخشنود باشی و ما رستگار

خدایا چنان کن تو امروز کار

که فردا نگویندمان، نابکار

 

کیوان فرهمند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد